غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۳۹

۱

لرزه دارد خطر از هیبت ویرانه ما

سیل را پای به سنگ آمده در خانه ما

۲

تفی از برق بلا تعبیه دارد در خویش

دهن خاک کند آبله از دانه ما

۳

چشم بر تازگی شور جنون دوخته است

در خزان بیش بود مستی دیوانه ما

۴

می به اندازه حرام آمده ساقی برخیز

شیشه خود بشکن بر سر پیمانه ما

۵

تنگیش نام برآورده تماشا دارد

در پی مور فرو رفتن کاشانه ما

۶

به چراغی نرسیدیم درین تیره سرا

شمع خاموش بود طالع پروانه ما

۷

دم تیغت تنک و گردن ما باریک است

آفرین بر تو و بر همت مردانه ما

۸

دود آه از جگر چاک دمیدن دارد

زلف خیزست زهی دستگه شانه ما

۹

خوش فرو می رود افسون رقیبت در دل

پنبه گوش تو گردد مگر افسانه ما

۱۰

مو برآید ز کف دست اگر دهقان را

نیست ممکن که کشد ریشه سر از دانه ما

۱۱

داده بر تشنگی خویش گواهی غالب

دهن ما به زبان خط پیمانه ما

تصاویر و صوت

نظرات