
غالب دهلوی
شمارهٔ ۴۵
۱
خیز و بیراهه روی را سر راهی دریاب
شورش افزا نگه حوصله کاهی دریاب
۲
عالم آیینه رازست چه پیدا چه نهان
تاب اندیشه نداری به نگاهی دریاب
۳
گر به معنی نرسی جلوه صورت چه کم ست
خم زلف و شکن طرف کلاهی دریاب
۴
غم افسردگیم سوخت کجایی ای شوق
نفسم را به پرافشانی آهی دریاب
۵
بر توانایی ناز تو گواهیم ز عجز
تاب بیجاده به جذب پر کاهی دریاب
۶
تا چه ها آینه حسرت دیدار توایم
جلوه بر خود کن و ما را به نگاهی دریاب
۷
تو در آغوشی و دست و دلم از کار شده
تشنه بی دلو و رسن بر سر چاهی دریاب
۸
داغ ناکامی حسرت بود آیینه وصل
شب روشن طلبی روز سیاهی دریاب
۹
فرصت از کف مده و وقت غنیمت پندار
نیست گر صبح بهاری شب ماهی دریاب
۱۰
غالب و کشمکش بیم و امیدش هیهات
یا به تیغی بکش و یا به نگاهی دریاب
نظرات