غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۷۱

۱

ما لاغریم گر کمر یار نازکست

فرقی ست در میانه که بسیار نازکست

۲

دارم دلی ز آبله نازک نهادتر

آهسته پا نهم که سر خار نازکست

۳

از جنبش نسیم فرو ریزدی ز هم

ما را چو برگ گل در و دیوار نازکست

۴

باناله ام ز سنگ دلیهای خود مناز

غافل قماش طاقت کهسار نازکست

۵

زحمت کشید و آن مژه برگشت همچنان

ما سخت جان و لذت آزار نازکست

۶

رسواییی مباد خودآرایی ترا

گل پر مزن که گوشه دستار نازکست

۷

ترسم تپش ز بند برون افگند مرا

تاب کمند کاکل خمدار نازکست

۸

از جلوه ناگداختن و رو نساختن

آیینه را ببین که چه مقدار نازکست

۹

می رنجد از تحمل ما بر جفای خویش

هان شکوه ای که خاطر دلدار نازکست

۱۰

از ناتوانی جگر و معده باک نیست

غالب دل و دماغ تو بسیار نازکست

تصاویر و صوت

نظرات