قطران تبریزی

قطران تبریزی

شمارهٔ ۹۵ - قصیده

۱

خسروا بیم است کز گیتی برآید رستخیز

تا تو برخیزی بشادی تندرست و شاد خیز

۲

پا بنالیدی تو لختی دوستداران ترا

دیده ها گشتست باران ریز و دلها ریز ریز

۳

رنج و بیماری کشیدی هفته ای آن رفت و ماند

با تو هم یار سلامت هم طرب تا رستخیز

۴

جاودان در ملک و دولت زی که باشد بی تو ملک

همچو تن بی جان و جان بی عقل و جامه بی فریز

۵

دوستان را نیست از تو همچو از روزی گزیر

دشمنان را نیست از تو همچو از دشمن گریز

۶

هرکه جوید کین تو با ملک خود باشد بکین

هرکه بستیزد بتو با جان خود باشد ستیز

۷

بستدی ملک از بداندیش از بتان ساغر ستان

ریختی خون سیاه و خون رز در جام ریز

۸

چار چیزت داد یزدان کان بهم کس را نداد

طبع پاک و عزم نیک و کف را دو تیغ تیز

۹

چون سخن گوئی جهان پرمشگ و پر گوهر شود

زان زبان گوهر افشان و حدیث مشگ بیز

۱۰

خسروا با تندرستی و لطافت یار باش

تا لطافت در عراقست و فصاحت در حجیز

تصاویر و صوت

دیوان قطران تبریزی به اهتمام محمد نخجوانی - تصویر ۲۱۷

نظرات