
قطران تبریزی
شمارهٔ ۱۰۴
۱
ای دل ترا بگفتم کز عاشقی حذر کن
بگذار نیکوان را وز مهرشان گذر کن
۲
چون روی خوب بینی دیده فراز هم نه
چون تیر عشق بارد شرم و خرد سپر کن
۳
فرمان من نبردی فرجام خود نجستی
پنداشتی که گویم هر ساعتی بتر کن
۴
هر گام عاشقی را صدگونه درد و رنج است
گر ایمنیت باد از عاشقی حذر کن
۵
ناکام من برفتی در دام عشق ماندی
چونست روزگارت ما را یکی خبر کن
۶
اکنون به صبر کردن ناید مراد حاصل
زین چاره بازمانی، رو چاره دگر کن
نظرات