قطران تبریزی

قطران تبریزی

شمارهٔ ۱۳۰

۱

ای گشته یادگار ز کردار تو شهی

دیدار تو مبارک و گفتار تو بهی

۲

از هر بهی بهی تو و بر هر سری سری

از هر مهی مهی تو و بر هر شهی شهی

۳

یا دادنست و یا ستدن کار تو مدام

گاهی جهان ستانی و گاهی عطا دهی

۴

از چشم خصم چشمه خون سر بر آورد

چون دست را بدسته شمشیر بر نهی

۵

با هیبت تو کوهی کاهی شود ولیک

با دولت تو خاری سروی شود سهی

۶

گر پیشت اندر آید دریا بروز جنگ

با اسب و با سلاح ز دریا برون جهی

۷

امسال هست بار خدایا رهیت را

خانه ز دانه خالی و میدان ز می تهی

۸

جانم بسوختند و زان بر فروختند

سیمم بکار گل شد از این هم تو آگهی

۹

کار رهی بساز که دائم تو ساختی

از غله و نبید بده بهره رهی

۱۰

تا چون رخ صنم بود اندر بهار گل

تا چون رخ شمن بود اندر خزان بهی

۱۱

بادا رخ عدوی تو همچون بهی ز غم

روی تو باد همچو گل از شادی و بهی

تصاویر و صوت

دیوان قطران تبریزی به اهتمام محمد نخجوانی - تصویر ۵۴۲

نظرات

user_image
جهن یزداد
۱۴۰۱/۱۰/۰۴ - ۰۱:۰۶:۱۱
گاهی جهان ستانی و گاهی جهان دهی