
قطران تبریزی
شمارهٔ ۱۳۱
۱
ای شاه جهانگیر جهاندار جهانجوی
عید است و لب یار و لب جام و لب جوی
۲
از درد و غمان جان و روان تورها یافت
تو ز انده و اندیشه بیاسای و روان جوی
۳
در شدت همی باد بهار آید گه گاه
بر باد بهاری بستان باده خوشبوی
۴
گه گوی همی باز و گهی صید همی کن
ای تیغ تو چوگان و سر دشمن تو گوی
۵
شمشیر تو چون روی و دل خصم بسوزد
گر خصم تو باشد بمثل زاهن و از روی
۶
چندانت بقا باد بشاهی که تو خواهی
بدخواه تو از بیم تو بگدازد چون موی
نظرات