
قطران تبریزی
شمارهٔ ۲۲
۱
تا ماه مرا رفتن با خیل و سپاه است
هر روز مرا دل بره و دیده براه است
۲
پر گرد سپاه است دو رخسار من از غم
تا بر گل رخساره او گرد سپاه است
۳
چون زلف درازش غم هجرانش دراز است
چون چشم سیاهش ز غمم روز سیاه است
۴
از رفتن او رامش و آرامش من رفت
گر زود نیاید بر من کار تباه است
۵
اندیشه او بر دل من کوه گرانست
وز رنج و عنا گونه من گونه کاه است
۶
چون قامت او هست دلش یکتا با من
درد من از ایشانست او را چه گناه است
۷
ای آنکه ترا ماه تمام از بر سرو است
ای آنکه ترا لاله سرخ از بر ماه است
۸
دردی بجهان نیست که من بی تو نخوردم
گر بر من بیچاره ببخشی نه گناه است
تصاویر و صوت

نظرات