
قطران تبریزی
شمارهٔ ۶۶
۱
مرا رنج بسیار و کم روزگار
بشادی کسم نیست آموزگار
۲
نه هستند یاران من مهربان
نه هستند خویشان من سازگار
۳
زمانی همی نالم از یار بد
زمانی ز رنج و بد روزگار
۴
شود نیک روز بد از یار نیک
مرا بدتر از روزگار است یار
۵
مرا دل فکار است دائم ز دوست
ز دشمن بود هر کسی دلفکار
۶
اگر دشمن و دوست یکسان بو
چه دوست و چه دشمن چه خرما چه خار
۷
از آن دشمنی کو بود دور دست
تواند رهاندن بدستان و چار
۸
چگونه تواند ز دشمن گریخت
کسی کش بود دشمن اندرکنار
۹
ایا عاشقی بی دل و بی روان
گهی گرم خوار و گهی سوگوار
۱۰
چه نالی چو رعد و چه گریی چو ابر
چه گوئی تو چندین چه پیچی چو مار
۱۱
همیشه ز دل نالی و دیده هیچ
که دارند جان گرامیت خوار
۱۲
که دید این رخ یار پیمان شکن
برفت از پی یار بی زینهار
تصاویر و صوت

نظرات