
قطران تبریزی
شمارهٔ ۷۵
۱
ای بسته جفا با دل و گشته ز وفا دور
کرده دل من زار بقول و سخن زور
۲
قول تو نوازم چو مرا دارد غمگین
فعل تو مرا همچو ترا دارد رنجور
۳
گفتم بنهم بر دگری نام تو آخر
تا چون تو نباشد بهمه شهری مشهور
۴
گر نام بدیرا ببهی بر بنهندی
زود این ز بهی دور شدی آن ز بدی دور
۵
بر سنگ سیه نام نهادندی یاقوت
بر خاک سیه نام نهادندی کافور
۶
گل را بنگارند ولیکن ندهد بوی
مه را بنگارند ولیکن ندهد نور
۷
نه حور شود دیو گرش نام نهی دیو
نه دیو شود حور گرش نام نهی حور
۸
زینراه برون آی زاین اسب فرود آی
تا گنج بلا را نبود جان تو گنجور
۹
ما یکدگران را بنوازیم و بسازیم
هر دور یکی رامش و هردو یکی سور
تصاویر و صوت

نظرات