
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۱
۱
زود به کردم من بیصبر داغ خویش را
اول شب میکشد مفلس چراغ خویش را
۲
گر نباشد زخم شمشیرم حمایل گو مباش
هیکل تن کردهام چون لاله داغ خویش را
۳
میگساران دیگر و خونابهنوشان دیگرند
بر حریفان زان نپیمایم ایاغ خویش را
۴
حیرتی دارم که در فصل چنین دهقان وصل
بر تماشایی چرا در بسته باغ خویش را
۵
خشک شد مغزم ز سودا غمزه ساقی کجاست
تا زخون خویش تر سازم دماغ خویش را
تصاویر و صوت

نظرات
سیـنا ---