
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۱۰۳
۱
تا صبا با آن سر زلف پریشان آشناست
صد گره از غیرتم با رشته جان آشناست
۲
غم هجوم آورد و من در فکر بیسامانیام
میزبان خجلت کشد هرچند مهمان آشناست
۳
هرچه باداباد ما کشتی در آب انداختیم
گر بود بیگانه باد شرطه طوفان آشناست
۴
عمرها شد حسرت چاک گریبان میکشم
با وجود آنکه دستم با گریبان آشناست
۵
از غرور حسن ظاهر میکند بیگانگی
ورنه عمری شد به من از خویش پنهان آشناست
۶
استخوانم حالتی دارد که چون گردد هدف
میشناسد ناوکش را زانکه پیکان آشناست
۷
دیده قدسی حسد ورزیده در راه حرم
بر کف پایی که با خار مغیلان آشناست
تصاویر و صوت

نظرات