
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۱۰۸
۱
رسید یار و ز من بر سر عتاب گذشت
چه گویمت که چه بر دل ز اضطراب گذشت
۲
نبرد غنچه بختم سوی شکفتن راه
گل امیدم ازین باغ در نقاب گذشت
۳
کجاست عشق که در دیدهام نمک پاشد
که روزگار به آسودگی و خواب گذشت
۴
به بزم شوق گر این نشاه میدهد می عشق
هزار حیف ز عمری که بیشراب گذشت
۵
نگه ز رشک به رویش نبرد ره قدسی
چو روزگار تو محروم از آفتاب گذشت
تصاویر و صوت

نظرات