
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۱۳
۱
کو سرانجامی که شب روشن کنم کاشانه را
آورم شمع و بدست آرم دل پروانه را
۲
بی لبت در پای گلبن بس که خالی ماندهاست
میکند بلبل خیال آشیان پیمانه را
۳
کلبه ما بیسرانجامان چراغی گو مدار
ما نرنجانیم از خود خاطر پروانه را
۴
گر ز چشمم بوی خون آید گناه دیده نیست
بر سر لخت جگر باشد بنا این خانه را
۵
خامه تکلیف از بیگانه برنگرفته عشق
شانه محراب است در زلفت دل دیوانه را
۶
درد دل قدسی مگو با مردمان چشم خویش
محرم این راز نتوان کرد هر بیگانه را
نظرات