
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۱۴
۱
کی حرف ملامت شکند خاطر ما را؟
خصمی به چراغم نبود باد صبا را
۲
در سایه دیوار خودم خفته غمی نیست
گر بر سر من سایه نیفتاد هما را
۳
یا منع من از دیدن رویش منمایید
یا دیده گشایید و ببینید خدا را
۴
گردیده بلا رام مبادا رمد از دل
زنهار به دردم مکن اظهار دوا را
۵
یا رب ز چه از خرمن ما برنکند دود
برقی که بسوزد به دل خاک گیا را
۶
بر چهره ز خوناب کسی رنگ نبیند
گر ناخن غیرت نخراشد دل ما را
۷
احباب تسلی به خیال تو نگشتند
انصاف صلایی نزد این مشت گدا را
نظرات