
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۱۴۹
۱
باز ناخن سر پرسیدن داغم دارد
خون دل، میل ملاقات ایاغم دارد
۲
عشق چون قسمت اسباب معیشت میکرد
لاله داغی ز میان برد، که داغم دارد
۳
شب که دزدیدهام آرد به سر کوی تو پای
از حسد دیده پرخون به چراغم دارد
۴
آن نهالم که ز شادی ننشینم از پای
گر بدانم که خزان روی به باغم دارد
۵
از چه در سلسله زلف تو دارد دستم؟
گر نه سودا سر آشوب دماغم دارد
۶
محرم زلف و رخ او نتوان دید کسی
شانه دل میخلد و آینه داغم دارد
نظرات