
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۱۵۶
۱
جوش میام چو خم به خروش آشنا نکرد
صد شیشهام چو توبه شکست و صدا نکرد
۲
خونگرمی زمانه ز من دست برنداشت
از رنگ و بو چو برگ گلم تا جدا نکرد
۳
خرسند از آشنایی ضعفم که هیچگاه
گوش مرا به ناله من آشنا نکرد
۴
مخمور اگر فتد به قدح، عیب او مکن
نرگس مگر به دیده تو چشم وا نکرد؟
۵
چون غنچه سر به جیب و گریبان پر از مژه
نظّاره در لباس، کسی همچو ما نکرد
۶
دستم پیالهگیرتر از شاخ نرگس است
درد خمار را به ازین کس دوا نکرد
۷
بر گوش کس نخورد فغانم ز بیکسی
تا بر نخورد همنفسی، نی صدا نکرد
۸
تنها، برابر همه خونابه میخورد
چون داغ لاله در دل پیمانه جا نکرد؟
نظرات