قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

شمارهٔ ۱۵۷

۱

به هیچ، ناخن ما را کی اعتبار کند؟

مگر به زلف تو دندان شانه کار کند

۲

مرا چو شیشه خالی، کدام رنگ و چه بوی

بیار می که خزان مرا بهار کند

۳

ز دست رفت دلم، تا به کی توان دیدن

که شانه دست‌درازی به زلف یار کند

۴

هزار غنچه پیکان به سینه هست و همان

دلم برای گل داغ، خارخار کند

۵

اگر نتیجه چشم حسود جام تهی‌ست

به روز ما، شب آدینه تا چه کار کند

۶

هزار حیف که در شان چشم نرگس نیست

کرشمه‌ای که تواند دلی شکار کند

۷

ز حلقه حلقه زلفت به رخ، قیامت حسن

صد آفتاب ز یک مغرب آشکار کند

۸

حدیث رشک همین بس که در کف فرهاد

به سنگ، تا دل پرویز، تیشه کار کند

۹

اگر به باغ بری بلبل گرفتاری

نسیم بر قفسش برگ گل نثار کند

۱۰

برای زلف کند شانه ز استخوان، ورنه

هزار تیغ که در کار یک شکار کند؟

تصاویر و صوت

نظرات