
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۱۶
۱
فکند از نظری دیده حسود مرا
ز خویش کرده جدا آتشی چو دود مرا
۲
غرور کعبه روانم دلیل بتکده شد
وگرنه تاب فراق حرم نبود مرا
۳
روا مدار که گردد مزید خواهش غیر
نوازش ستمی کز تو چشم بود مرا
۴
ز سیر گلشن وصلت چه طرف بربستم
به غیر از این که به دل حسرتی فزود مرا
۵
ز رشک میزند امروز نشتر طعنم
کسی که دوش به عشق تو میستود مرا
۶
ز شکر عشق نبندم زبان که ایامی
ز دل به ناخن غم عقدهها گشود مرا
۷
چه حاجت است تامل به قتل همچو منی
همان به است که بسمل کنند زود مرا
۸
اسیر بخت سیاهم گذشت از آن قدسی
که زنگ از آینه دل توان زدود مرا
نظرات