
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۱۶۲
۱
در جلوهگری چون تو کسی یاد ندارد
نادر بود آن شیوه که استاد ندارد
۲
بی سعی تو گیراست خیال سر زلفت
این دام روان حاجت صیاد ندارد
۳
هر عضو مرا طاقت صد داغ دگر هست
با غمزه بگو دست ز بیداد ندارد
۴
دل گشته تسلی به همینم که محبت
شرط است که تا داردم، آزاد ندارد
۵
از چشمه حیوان مطلب زندگی خضر
کاین فیض به جز خنجر جلاد ندارد
۶
صد رخنه چو گل در دلم انداخته تیغش
کس بهتر ازین خانه آباد ندارد
۷
دیوار غم از گریه کی از پای درآید
کاشانه صبرست که بنیاد ندارد
نظرات