
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۱۸۱
۱
چه باشد جان که عاشق در ره جانان برافشاند
ز جان بهتر نثاری بایدش تا آن برافشاند
۲
شود جیب و کنار عالم از یاقوت اشکم پر
چو چشم خونفشانم دامن مژگان برافشاند
۳
به گردن طوق عشق از زلف ترسازادهای دارم
که گر صد ساله زاهد بیندش ایمان برافشاند
۴
نخواهد بعد مردن هم غبارم دامنش گیرد
به ناز از تربتم چون بگذرد دامان برافشاند
۵
چنین کان غمزه فتان سر خونریختن دارد
سزد گر صد مسیح و خضرمشرب جان برافشاند
۶
کهن ریش دلم دارد غباری تازه شستی کو
که بر رخسار زخمم آبی از پیکان برافشاند
تصاویر و صوت

نظرات