قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

شمارهٔ ۲۰۳

۱

رسد گر بر لبم جان، چون رسی، ناچار برگردد

بیا تا آفتابم از سر دیوار برگردد

۲

چنان از خوی او شد برطرف آیین پیوستن

که با هم سربه‌سر ننهاده خط، پرگار برگردد

۳

ز بس طبع جفا نازک شد از همراهی خویت

چو گل پهلو زند بر خار، نیش خار برگردد

۴

به نوعی روی دل سوی تو آوردم که می‌ترسم

سوی دل مردمان دیده را رفتار برگردد

۵

غمش در خاطر از بس مانده، ترسم خرمی گردد

که بر شاخی چو ماند میوه‌ای بسیار، برگردد

۶

سخن زان غمزه گویا بر زبان دارد، که قدسی را

نفس آید سلامت بر لب و افگار برگردد

تصاویر و صوت

نظرات