قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

شمارهٔ ۲۱۲

۱

دگر به وسوسه توبه‌ام دماغ نماند

بپار باده که نوری درین چراغ نماند

۲

بهار ناله ز منقار بلبلی نشکفت

ز باد تفرقه، گویی گلی به باغ نماند

۳

گذشت وصل و به جز حسرتی به دل نگذاشت

به یادگارم ازان شعله غیر داغ نماند

۴

نه ریخت ساقی وصلش، نه کس لبی تر کرد

به حیرتم که چرا باده در ایاغ نماند

۵

ز تاب آتش دل خون نمانده در دیده

فغان که جام مرا رشحه فراغ نماند

۶

چو دل به دامن زلف تو دست زد قدسی

چو پیک دیده، سراسیمه در سراغ نماند

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۱۱/۰۵ - ۰۸:۲۴:۴۹
بیار باده که .......-درست است