
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۲۲۶
۱
نشاه میخواستم از باده، خمارم دادند
روز روشن طلبیدم شب تارم دادند
۲
ناله صبحدم و آه شب و گریه شام
هرچه در عشق بتان بود به کارم، دادند
۳
هریک از گبر و مسلمان ز خودم میدانند
خود ندانم که به کیش که قرارم دادند
۴
هرکجا جای کنم، سبزه دمد از نم اشک
در خزان شاد ازانم که بهارم دادند
۵
جان به تعجیل چنان میرود امشب، که مگر
وعده وصل تو در روز شمارم دادند
۶
راه آمد شد دل میطلبیدم از چشم
مردمان جا به سر کوچه یارم دادند
تصاویر و صوت

نظرات