
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۲۲۸
۱
نوک مژگان چه حیرت گر ز دلها بگذرد؟
دل چه باشد تیر عشق از سنگ خارا بگذرد
۲
خنجر ناز تو در دل حسرت دیدار را
خون کند، تا بر لبم حرف تمنا بگذرد
۳
چند بر ما طعنه عشق بتان ای شیخ شهر
شیخ صنعان را بگو کز عشق ترسا بگذرد
۴
دورباش غمزه را نازم، کزان کو آفتاب
دیده را بر پشت پا دوزد چو زانجا بگذرد
۵
دیدن قدسی چنین بیمار و ناپرسیدنش
از تو این بد مینماید ورنه بر ما بگذرد
نظرات