
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۲۳۱
۱
اسیر عشق تو از ننگ کفر و دین میرد
کسی که غیرت عشقش بود، چنین میرد
۲
ز شوق آنکه شود خاکروب این درگاه
فرشته از فلک آید که بر زمین میرد
۳
صبا بگو به ملامتگران که شعله عشق
چراغ نیست که از باد آستین میرد
۴
کسی ز پرسش روز جزا بود آزاد
که داغ بندگی عشق بر جبین میرد
۵
نسیم گلشن غم، روزی مشام کسیست
که گر نشاط بگیرد جهان، حزین میرد
۶
کسی که زخم تیغ بتان بود، شرط است
که پیش از آنکه اجل خیزد از کمین میرد
۷
ازان نمینهد آن مه قدم به بالینم
که دل به حسرت دیدار واپسین میرد
۸
ز حسرت گل روی بتان، دل قدسی
رود به گلشن و در پای یاسمین میرد
نظرات