
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۲۳۲
۱
مسیح دید لبت، رنگ او دگرگون شد
ز سحر غمزهات اعجاز را جگر خون شد
۲
ز شوق تیغ به خود گو ببال صید حرم
که غمزه تو به عزم شکار بیرون شد
۳
نبرد نامه من، مرغ نامهبر بر دوست
مگر ز بخت بدم باخبر ز مضمون شد
۴
ز دیده و دل فرهاد، مرکب شیرین
شب فراق گذشت آنقدر که گلگون شد
۵
کرشمه که دگر تیغ کین کشید، که باز
جهان ز خون شهیدان عشق، گلگون شد
۶
نوید لذت زخم آیدم به دل هر دم
مگر به قتل منت میل خاطر افزون شد؟
۷
تو ای نسیم که بر زلف او گذر داری
خدای را خبری ده که حال دل چون شد
۸
پی نظاره آن کو نمیرود قدسی
نظر بدیده حو بد نقد {بیاض} موزون شد(؟)
تصاویر و صوت

نظرات