
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۲۳۳
۱
گر گشایم لب دمی، عالم پر افغان میشود
گر کنم دور آستین از دیده، طوفان میشود
۲
پنبه برخواهم گرفت از داغهای خویشتن
مژده ده پروانه را کامشب چراغان میشود
۳
تا مباد از پیش من بر هم خورد بازار ابر
گریه کمتر میکنم روزی که باران میشود
۴
تا به کام دل درم من هم گریبانی چو شمع
تا به عطف دامن از چشمم گریبان میشود
۵
چون زلیخا قدر یوسف را چه میداند کسی
گر خریدار او نباشد مصر کنعان میشود
۶
سیل اشکم خشت دیگر بر زمین افکند، ازان
هر خراب، آباد و هر آباد، ویران میشود
۷
صد دل آشفته قدسی میخورد بر یکدگر
تا به امداد صبا، زلفی پریشان میشود
نظرات