قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

شمارهٔ ۲۳۴

۱

کی دواجو بود آن دل که ز دردش دم زد

داغ بی‌دردی آنم که دم از مرهم زد

۲

با خرد روز ازل بر سر سودا بودم

عشق پیش آمد و سودای مرا برهم زد

۳

محنت هجر تو داند که چه با جانها کرد

شعله عشق تو داند که چه در عالم زد

۴

گوش کس باخبر از زمزمه شوق نبود

عشقت آن روز که ناخن به دل آدم زد

۵

ملک دنیا نبود منزل ارباب سرور

هرکه افتاد درین کوچه، در ماتم زد

۶

دست اکرام تو بود آنکه سحرگاه ازل

خوان بیفکند و صلا بر همه عالم زد

۷

عشق می‌گفت به گهواره دلم خوش طفلی‌ست

که در اول قدم، از پایه اعلا دم زد

۸

با جنون بود مرا سلسله پرشوری

عقل گم باد که این سلسله را بر هم زد

۹

تا سر از جیب برآورد دلم چون قدسی

دست در دامن آن طره خم در خم زد

تصاویر و صوت

دیوان حاجی محمدجان قدسی مشهدی به کوشش محمد قهرمان - حاج محمد جان قدسی مشهدی - تصویر ۴۸۹

نظرات