
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۲۴۱
۱
دو روزه هجر تو با جان دوستان آن کرد
که از هزار خزان، با بهار نتوان کرد
۲
ز آه بلبل شوریده دربدر گردید
نسیم اگرچه دل غنچه را پریشان کرد
۳
نسیم صدق و صفا را دم زلیخا داشت
که شد چو وقت دعا، روی دل به زندان کرد
۴
کجا ز ذوق گریباندریدنش خبرست؟
کسی که سوی چمن رفت و گل به دامان کرد
۵
چه سان شود مژهام آب دیده را مانع
که شعله را نتوان زیر خار پنهان کرد
۶
کسی که مانع قتلم شد از ترحم نیست
ترا ز کشتن من از حسد پشیمان کرد
نظرات