
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۲۵۶
۱
نو نیاز خواهشم، لیک از حجابم ساختند
سربسر مهرم، ز نور آفتابم ساختند
۲
روز و شب بر خویش میپیچم ز حیرت شعلهوار
زلف معشوقم مگر، کز اضطرابم ساختند؟
۳
{بیاض}
حیرتی دارم که چون مست شرابم ساختند
۴
صورتش را از ازل در چشم من دادند جا
بینیاز از ناز گلبرگ نقابم ساختند
۵
چون دل عاشق نمیگیرم دمی یک جا قرار
زانکه همچون شعله، محض اضطرابم ساختند
۶
داشتم یک دل، ز من بردند و دیگر ساختند
گلرخان شرمنده خویش از جوابم ساختند
۷
دیده کی بر هم نهم چون چشم روزن تا به روز؟
تا خیال غمزه را آشوب خوابم ساختند
۸
چون نیابم گوهر معنی به صورت، کز ازل
غوطهزن در بحر دقت چون حبابم ساختند
تصاویر و صوت

نظرات