قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

شمارهٔ ۲۷۰

۱

عشقت اقرار به دل آرد و انکار برد

همچو صیقل که صفا بخشد و زنگار برد

۲

بیخودی لازمه عشق بود، ورنه چرا

هرکه را بر سر کار آورد، از کار برد؟

۳

که به غربت فکند تنگدلان را زوطن؟

باغبان کی گل نشکفته به بازار برد؟

۴

سوختم ز آتش دل، نیست شفیعی که مرا

به بهشت قفس از عرصه گلزار برد

۵

خوشنما نیست مددکردن افشاگر راز

کس چرا بیهده از آینه زنگار برد؟

۶

به گداپیشگی از عشق بتان شهره شدم

تا کیم دیده به دریوزه دیدار برد؟

۷

دلم از گریه به یاد خطش آسوده ز رنج

سبزه و آب روان علت بیمار برد

تصاویر و صوت

نظرات