قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

شمارهٔ ۲۷۲

۱

رفتم به بوستان که دلم وا شود، نشد

گفتم که درد عشق مداوا شود، نشد

۲

سودا به شهر و کوی بود، نی به کوه و دشت

مجنون خیال کرد که رسوا شود، نشد

۳

امروز غربتم به جزای عمل رساند

گفتم مگر که وعده به فردا شود، نشد

۴

عمری چو نقش پا به سر کوی انتظار

چشمم به راه بود که پیدا شود، نشد

تصاویر و صوت

نظرات