قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

شمارهٔ ۲۷۸

۱

ازان دل از غم ایام برنمی‌آید

که آفتاب می از جام برنمی‌آید

۲

ز زیر زلف برآمد رخش، که می‌گوید

که آفتاب، گه شام برنمی‌آید؟

۳

بکن به ناخن خود، روی داغ و نام برآر

که بی‌خراش نگین، نام برنمی‌آید

۴

چه شد که رشک برد بر ستاره سیماب

دلم به محنت ایام برنمی‌آید

۵

نجات خویش ز گردون مجو که صید اسیر

به دست و پا زدن از دام برنمی‌آید

۶

به خلوتش لب ساغر، هلال عید بس است

ازان مَهم به لب بام برنمی‌آید

۷

ز لخت‌های جگر، اخگر است بر مژه‌ام

ز شاخ، میوه من خام برنمی‌آید

۸

{بیاض} طلبی با فلک ستیزه مکن

{بیاض} به ابرام برنمی‌آید

۹

به کام خویش نشستی به بزم غم قدسی

دگر مگر که مرا کام برنمی‌آید

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۱۱/۰۶ - ۱۴:۲۳:۱۹
گر آرامش طلبی با فلک ستیزه مکنکارامش جهان به ابرام بر نمی ایدپیشنهاد میشود
user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۱۱/۰۶ - ۱۴:۲۴:۱۷
دگر مگو که مرا کام بر نمی اید-درست است