
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۲۸۳
۱
ای دست تو به کینه ز دوران درازتر
چشمت ز حادثات جهان فتنهسازتر
۲
چندان که آن صنم گره از زلف باز کرد
در وصف خویش کرد زبانم درازتر
۳
شاید که دود از دل گردون برآورد
کو نالهای ز ناله من جهانگدازتر
۴
ناز تو میکشد به نیازم، وگرنه نیست
آزادهای ز من به جهان بینیازتر
۵
شام فراق اگرچه مرا دیده باز بود
صبح وصال بودم ازان دیده بازتر
۶
چون عشق، خواند گرچه مرا خانه زاد، حسن
پرورده است لیک ز خویشم بنازتر
۷
قدسی به گرد مرکز انصاف گشتهام
از خال او ندیده دلم، دلنوازتر
تصاویر و صوت

نظرات