
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۳۱
۱
شبی هرکس به بزم دلستانی جا کند خود را
دمی صدبار دل با دیدهاش سودا کند خود را
۲
شب وصل است و دل عهد خیالت تازه میسازد
که امشب فارغ از تنهایی فردا کند خود را
۳
عنان دل به دست بیخودی افتاده میترسم
که بیتابانه حرفی گوید و رسوا کند خود را
۴
به دشت بیسرانجامی چنان گردیده قدسی گم
که عمری بایدش گردید تا پیدا کند خود را
نظرات