
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۳۲۴
۱
تا کی کنی به گریه، طلب آرزوی دل؟
ای دیده پیش خلق مریز آبروی دل
۲
دل آرزوی خون جگر کرد بی لبت
چندان گریستم که نماند آرزوی دل
۳
یا رب به دامنش ننشیند غبار غم
آن کس که رفت گرد ملالم ز روی دل
۴
آلوده مردنش مپسند و شهید کن
کز خون به آب تیغ دهم شستشوی دل
۵
تا چون پیاله، دیده نباشد ز خون تهی
عشقت مرا چو شیشه فشارد گلوی دل
۶
از زخم دشمنان شده دل پر ز خون و نیست
یک دوستم که سنگ زند بر سبوی دل
۷
قدسی دلت نرفته چنان کآوری به دست
بنشین به گوشهای و مکن جستجوی دل
نظرات