
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۳۲۷
۱
چو سایه در ره عشق از قفای خویشتنم
بس است خضر ره آواز پای خویشتنم
۲
نمیروم ز چمن هیچ فصل، آن مرغم
که گل بریزد و من بر وفای خویشتنم
۳
ز کعبه منفعلم، زانکه در حرم نگذاشت
غم بتان نفسی با خدای خویشتنم
۴
چه حیله کرد ندانم دلیل راه وصال
که ره تمام شد و من به جای خویشتنم
۵
مرا چو کام دهی، مدعایم از خود پرس
ز من مپرس، که خصم رضای خویشتنم
۶
ندانم از چه سرشتند پیکرم قدسی
که همچو جوهر جان، خود بهای خویشتنم
نظرات