
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۳۵
۱
خط تو سرمه کشد دیده تمنا را
لب تو تازه کند روح صد مسیحا را
۲
بود به مرهم راحت همیشه طعنهفروش
کسی که یافت دلش ذوق داغ سودا را
۳
بود بر اهل محبت حرام آسایش
تبسمی که کند تازه زخم دلها را
۴
عجب نباشد اگر در محبت یوسف
دوباره عشق جوانی دهد زلیخا را
۵
زهی تصرف خوبان که شیخ صنعان هم
کمند گردن جان کرد زلف ترسا را
۶
در آتش است ز حسنی دلم که شعله او
برآورد ز تماشای طور، موسی را
۷
برای آنکه شود وصل یار زود آخر
ستاره بدم امروز کرده فردا را
۸
ز خون دیده و دل در خیال عارض دوست
کنم به لاله و گل فرش، روی صحرا را
۹
بیا به دیده ما سیر کن نه در گلشن
به برگ گل مکن آزرده آن کف پا را
۱۰
چه شد که دامن قدسی ز خون دیده پرست
کسی ز موج نکردهست منع دریا را
نظرات