
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۳۶۴
۱
چند چون ابر بر اطراف گلستان گریم؟
حلقه ماتمیان کو، که بر ایشان گریم
۲
عمری از خون دل اسباب طرب جمع کنم
تا دمی بر سر کوی تو پریشان گریم
۳
نوبت گریه به چشمم نرسد، زانکه مرا
دیده دل نگذارد که به مژگان گریم
۴
مژه در خون جگر پنجه مرجان شد و من
در غم لعل تو یاقوت ز مرجان گریم
۵
عمرها دیده چو گرداب کشید اشک به خویش
در دل قطره عجب نیست که طوفان گریم
۶
نیستم ابر که در گریه تُرُش سازم روی
چشمهام، با دل صاف و لب خندان گریم
۷
دیدهام بر سر آب از الم فرقت توست
کافرم گر دم رفتن ز پی جان گریم
۸
شهر بر گریه من همچو گریبان تنگ است
رو به صحرا نهم و درخور دامان گریم
۹
نور مهر تو ز سیمای سرشکم پیداست
دامن از غیر بپوشم چو به دامان گریم
۱۰
فرصت گریه ندارم ز گرفتاری عشق
ورنه صد بحر به یک جنبش مژگان گریم
۱۱
بس که دل میکشدم سوی اسیران قدسی
روز تا شب روم و بر سر زندان گریم
نظرات