
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۳۹۴
۱
رخ تو تا شده غایب به صورت از نظرم
کمر به دشمنی خواب بسته چشم ترم
۲
فلک ز رشک جدا کردم از تو، ورنه هنوز
نبود وقت جدایی و موسم سفرم
۳
فراق در گلویم ریخت زهر غم چندان
که گشت معدن الماس، سینه و جگرم
۴
به دیده غنچه کند کار خنجر و پیکان
جدا ز دوست گر افتد به بوستان گذرم
۵
مار به مهر تو پیدا شد آنقدر دشمن
که روز و شب ز گریبان خویش بر حذرم
۶
ز گشت چرخ، سرم گر چو خاک فرساید
هوای وصل تو بیرون نمیرود ز سرم
۷
جدا ز صبح وصال تو در شب هجران
انیس گریه و دمساز ناله سحرم
نظرات