
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۳۹۷
۱
تا شد زبان گره چو جرس، بر فغان زدیم
گویا برای ناله گره بر زبان زدیم
۲
رنگ شکسته، فال محبت بود، ازان
خرمن چو گل به نیت باد خزان زدیم
۳
از هر سری، چو کوه، صدایی بلند شد
انگشت شکوه بر لب کون و مکان زدیم
۴
غیر از حدیث مطرب و می هرچه خوانده شد
در حالت مطالعهاش بر کران زدیم
۵
تا دیگران هنر نشمارند عیب ما
دامن به عیبجویی خود بر میان زدیم
۶
در کوی یار، عمر به افسانه سر شد
تا قفل خواب بر مژه پاسبان زدیم
۷
هرگز به عشق، ناله ما این اثر نداشت
تیری چو کودکان به غلط بر نشان زدیم
۸
شست آب دیده نقش عمارت ز روزگار
نقش دگر بر آب درین خاکدان زدیم
۹
خوردیم باده کهن از دست نوخطی
آتش ز رشک در دل پیر و جوان زدیم
۱۰
قدسی ز بینشانی خود چون زنیم لاف؟
بر سینه مهر داغ ز بهر نشان زدیم
تصاویر و صوت

نظرات