قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

شمارهٔ ۳۹۷

۱

تا شد زبان گره چو جرس، بر فغان زدیم

گویا برای ناله گره بر زبان زدیم

۲

رنگ شکسته، فال محبت بود، ازان

خرمن چو گل به نیت باد خزان زدیم

۳

از هر سری، چو کوه، صدایی بلند شد

انگشت شکوه بر لب کون و مکان زدیم

۴

غیر از حدیث مطرب و می هرچه خوانده شد

در حالت مطالعه‌اش بر کران زدیم

۵

تا دیگران هنر نشمارند عیب ما

دامن به عیب‌جویی خود بر میان زدیم

۶

در کوی یار، عمر به افسانه سر شد

تا قفل خواب بر مژه پاسبان زدیم

۷

هرگز به عشق، ناله ما این اثر نداشت

تیری چو کودکان به غلط بر نشان زدیم

۸

شست آب دیده نقش عمارت ز روزگار

نقش دگر بر آب درین خاکدان زدیم

۹

خوردیم باده کهن از دست نوخطی

آتش ز رشک در دل پیر و جوان زدیم

۱۰

قدسی ز بی‌نشانی خود چون زنیم لاف؟

بر سینه مهر داغ ز بهر نشان زدیم

تصاویر و صوت

دیوان حاجی محمدجان قدسی مشهدی به کوشش محمد قهرمان - حاج محمد جان قدسی مشهدی - تصویر ۵۷۸

نظرات