
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۴۱۵
۱
در کوه و دشت، پهن شود تا نشان من
ای لاله کاش داغ تو بودی ازان من
۲
از بس که حرف تیغ بتان شد زبانزدم
شد ریشه ریشه چون قلم مو، زبان من
۳
گر پهلویم چو شمع نمیداشت، چربیی
کی سوختی به علت، مغز استخوان من؟
۴
در غیرتم که سایه چرا با تو همره است
دنبال کس مباد دل بدگمان من
۵
چشم حسود، بر دل چاکم خورد هنوز
رشکی که بر قفس نخورد آشیان من
۶
بالیدهام ز شوق، که مویی نمیزند
موی میان او ز تن ناتوان من
۷
هر ناله کز برای تو باشد توان شناخت
یا رب مباد گوش کسی بر فغان من
۸
سررشته محبت اگر آیدم به دست
سوزد چو شمع بر سر آن رشته، جان من
نظرات
در حدِّ اشارات