قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

شمارهٔ ۴۲۴

۱

فتنه‌ای هر لحظه برمی‌خیزد از مژگان تو

آسمان از فتنه معزول است در دوران تو

۲

من که می‌گردم ز دور، آسوده نگذارد مرا

حال چشمت چیست یا رب پهلوی مژگان تو

۳

کی گرفتار غمت فارغ بود، در خاک هم

بگسلد پیوند جان و نگسلد پیمان تو

۴

دست من باد از گریبان پاره کردن بی‌نصیب

گر شود کوته به صد شمشیر از دامان تو

۵

بی تو شبها سیر دلهای پریشان می‌کند

جز خیالت کس ندارد طاقت حرمان تو

۶

چون نسوزد استخوان من، که خون افتاده است

در میان دیده و دل بر سر پیکان تو

۷

رشک بر نظّاره میزان برم در کار عشق

این که یک چشمش بود محو و دگر حیران تو

تصاویر و صوت

دیوان حاجی محمدجان قدسی مشهدی به کوشش محمد قهرمان - حاج محمد جان قدسی مشهدی - تصویر ۵۹۵

نظرات