قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

شمارهٔ ۴۴۳

۱

گر چو شمع آتش برآید از گریبان کسی

به که باشد گردنش بی طوق فرمان کسی

۲

معذرت خواهم، ندانم، یا کنم دعوای خون

گر رسد روز جزا دستم به دامان کسی

۳

کو جنون تا پنجه‌ام قید گریبان بگسلد؟

پیرهن تا کی بود چون غنچه زندان کسی؟

۴

ابر را نشنیده‌ام هرگز ببارد خون، مگر

بر گرفتند آستین از چشم گریان کسی؟

۵

آتش جانسوز، می‌دانم کسی غیر تو نیست

بهر آن سوزم چو بینم داغ بر جان کسی

۶

از حریفان بیشتر بر روی ساقی واله است

از قدح ترسم، نباشد چشم گریان کسی!

تصاویر و صوت

نظرات