
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۴۴۴
۱
نخیزد از دل مرغان باغ، افغانی
که ناخنی نزند بر دل پریشانی
۲
هزار عقدهام از دل به یک خدنگ گشود
فروختم چمنی غنچه را به پیکانی
۳
ز شرم عشق اسیر تو آب گشته مگر؟
که شد ز دام تو هر حلقه، چشم گریانی
۴
به غیر جیبدریدن نداند، آنکه بود
چو شمع تا نفس آخرش گریبانی
نظرات