
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۴۴۷
۱
سرم شد باز گرم از مژده بیجای سودایی
به غم دل را بشارت ده، که عاشق میشوم جایی
۲
چرا جام محبت نشکند عهد لب مستان؟
که آمد لای کش دیوانه میخانه پیمایی
۳
به دیگر باره رسوایی، بشارت روح مجنون را
که آمد با محبت تازه پیمان کرده رسوایی
۴
دو چشمم ماند قدسی بر سر هر ره چو نقش پا
که گردد آبروی چشم من، خاک کف پایی
نظرات