
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۴۶۰
۱
به دل نمیگذری، تا کجا گذر داری
فکندی از نظرم، تا چه در نظر داری
۲
سرت نمیشود از جام صحبت ما گرم
مگر خمار ز پیمانه دگر داری؟
۳
نماند بر سر بالین من کسی، چه شود
مرا اگر ای اجل امشب ز خاک برداری؟
۴
نکردهای مژهای تر به خون ز سنگدلی
ازین چه سود که صد چشمه در جگر داری
۵
ز بوی باده من از خویش رفتم ای ساقی
مرا ز من خبری ده اگر خبر داری
نظرات