
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۵۲
۱
شب شود روز از خیال عارض جانان ما
شمع گو منت منه بر کلبه احزان ما
۲
بر لب استغفار و در دل نقش روی و زلف یار
بت درون پیرهن میپرورد ایمان ما
۳
دست ما تا با گریبان پارهکردن کرده خو
تار و پود پیرهن بر تن بود زندان ما
۴
گلشن ما جای عشرت نیست ای بلبل برو
جز دل پرخون گلی نشکفته در بستان ما
نظرات