
قدسی مشهدی
شمارهٔ ۶۰
۱
هرکه امشب می نمینوشد به ما منسوب نیست
پارسا در حلقه مستان نشستن خوب نیست
۲
در چنین فصلی که بلبل مست و گلشن پرگل است
گر همه پیمانه عمرست خالی خوب نیست
۳
سرنوشتم را قضا از بس پریشان زد رقم
هرکه خواندش گفت مضمونی درین مکتوب نیست
۴
کامجویان رشک بر حال زلیخا میبرند
چشم ما جز در قفای گریه یعقوب نیست
۵
در بیابان تمنا هر قدم دیوانهایست
لیک مجنون تو بودن کار هر مجذوب نیست
۶
ابتلای عشق را مپسند جز بر جان من
در بلا هر جورکش را طاقت ایوب نیست
۷
نقش چشم خویش بر بال کبوتر میکشم
طالب دیدار را زین خوبتر مکتوب نیست
۸
تا از دل خون پر بود مگذار خالی دیده را
شیشه تا پر مِی بود پیمانه خالی خوب نیست
۹
از سر کوی تو قدسی سوی گلشن کی رود؟
جلوه سرو و سمن چون جلوه محبوب نیست
نظرات
م.د
م.د